کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mon'am مورد احسان و نیکی قرار گرفته؛ نعمتدادهشده.
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mona''am کسی که در نعمت باشد؛ توانگر؛ مالدار.
-
منعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mon'em نعمتدهنده؛ احسانکننده.
-
واژههای همآوا
-
منام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: منامات] [قدیمی] manām ۱. خواب.۲. خوابگاه.۳. آنچه انسان در خواب ببیند.
-
جستوجو در متن
-
سابق الانعام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sābeqol'en'ām منعم قدیم؛ ولینعمت دیرین.
-
زبرزیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ze(a)barzir ۱. بالاوپایین.۲. واژگون.۳. ویران؛ زیروزبر: ◻︎ بسا مفلس بینوا سیر شد / بسا کار منعم زبرزیر شد (سعدی۱: ۸۷).