کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منظم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منظم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monazzam با نظموترتیب؛ آراسته و مرتب.
-
واژههای همآوا
-
منضم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منضمّ] [قدیمی] monzam[m] ضمیمهشده؛ همراهشده؛ پیوسته.
-
جستوجو در متن
-
تناسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāsoq با هم نظموترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن.
-
منضد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monazzad ۱. بر یکدیگر چیدهشده.۲. منظم و مرتب.
-
کندو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کندوک، کندوج، کندوله، کندور، کانور› kandu لانۀ زنبور عسل به شکل خانههای ششگوشۀ منظم؛ شان
-
انتساق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entesāq ۱. نظم پذیرفتن؛ منظم شدن؛ مرتب شدن.۲. نظموترتیب دادن.
-
جزر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ مد] jazr پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید.〈 جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه.
-
آراسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آرسته› 'ārāste ۱. زینتدادهشده.۲. پاکسرشت: جوان آراسته.۳. [قدیمی] مرتب؛ منظم.
-
انتظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entezām ۱. در رشته کشیده شدن مروارید.۲. منظم شدن.۳. نظم داشتن؛ آراستگی؛ نظموترتیب.
-
انسجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ensejām ۱. منظم شدن و با هم جور شدن.۲. روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع.۳. مستحکم شدن؛ استوار شدن؛ استواری.
-
سازمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sāzmand ۱. ساخته و آماده.۲. آراسته و بانظام؛ منظم و مرتب؛ سازور: ◻︎ سازمند از تو گشت کار همه / ای همه و آفریدگار همه (نظامی۴: ۵۳۷).
-
حسابداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] hesābdāri ۱. عمل منظم نگهداشتن حسابها.۲. (اسم) شعبهای در یک اداره یا مؤسسه که به حسابهای آن اداره یا بنگاه رسیدگی میکند.
-
رگلاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: réglage] reglāž نظموترتیب دادن حرکت و کار قسمتهای مختلف ماشین؛ منظم ساختن چرخ و پر یک دستگاه.