کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منطقۀ آتش به اختیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منطقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِنطقَة، جمع: مناطق] mantaqe ۱. (جغرافیا) هریک از قسمتهای پنجگانۀ کرۀ زمین که از لحاظ درجۀ حرارت تقسیم شده: منطقهٴ حاره، منطقهٴ معتدلهٴ جنوبی، منطقهٴ معتدلهٴ شمالی، منطقهٴ منجمدۀ جنوبی، منطقهٴ منجمدۀ شمالی.۲. (نظامی) جبهۀ جنگ.
-
جستوجو در متن
-
مفوضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مفوَّضَة، مقابلِ جبریّه] mofavvaze فرقهای از مسلمانان که قائل به اختیار انسان بودند و اعتقاد داشتند خداوند آزادی و اختیار را به انسان تفویض کرده است؛ قدریّه.
-
آتش فام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašfām به رنگ آتش؛ سرخرنگ.
-
آتش نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašna(e)hād آنکه یا آنچه طبع آتش دارد یا به رنگ آتش است.
-
اختیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extiyār ۱. (فلسفه) [مقابلِ جبر] آزادی انسان در انجام دادن کاری یا ترک آن: ◻︎ اینکه گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم (مولوی: ۷۹۶)، ◻︎ غیر حق را گر نباشد اختیار / خشم چون میآیدت بر جرمدار؟ (مولوی: ۷۹۷).۲. (تص...
-
آتشگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašgun آذرگون؛ آتشفام؛ آتشرنگ؛ به رنگ آتش؛ سرخرنگ؛ مانند آتش.
-
متغلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motaqalleb آنکه به زور چیزی را در اختیار خود درآورد؛ متجاوز.
-
واگذارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) vāgozārande کسی که چیزی را به دیگری میدهد و در اختیار او میگذارد.
-
آتش پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ātašparast ۱. پرستندۀ آتش؛ کسی که آتش را پرستش کند: ◻︎ به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتشپرستان بدند (فردوسی: ۴/۳۱۲).۲. زردشتی. Δ به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم میدارند.
-
کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kabāb گوشت بریانشده بر روی آتش؛ قطعه گوشتی که به سیخ میکشند و روی آتش بریان کنند.
-
آتش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ātarš, ātaš] ‹آتیش، آدیش› 'ātaš ۱. آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود میآید و دارای روشنی و حرارت است.۲. [مجاز] گرما؛ حرارت.۳. [مجاز] ناراحتی؛ اندوه.۴. گلوله.۵. [قدیمی] از عنصرهای چهارگانه؛ آذر.۶. [قدیمی] شراب.〈 آت...
-
مجبور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] majbur کسی که از خود اختیار ندارد؛ آنکه بهزور به کاری واداشته شده؛ ناگزیر؛ ناچار.
-
تملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamallok ۱. مالک شدن؛ دارا شدن.۲. ملکی را گرفتن و به اختیار خود درآوردن.
-
زن به مزد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zanbemozd ویژگی مردی که زن خود را در ازای گرفتن پول در اختیار دیگری بگذارد؛ دیوث و بیغیرت.