کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مند
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [پهلوی: omad, mand] mand صاحب؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ارجمند، خردمند، دردمند. Δ در بعضی ترکیبات واو هم افزوده میشود مثل: برومند، تنومند، دانشومند.
-
واژههای مشابه
-
بزه مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] beze[h]mand = بزهکار
-
بهره مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بهرمند، بهرومند› bahremand دارای بهره و نصیب؛ سودبرده؛ کسی که از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد.
-
گریه مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] geryemand گریان؛ اشکریز.
-
گله مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gelemand آنکه از کسی شکایتی دارد؛ شکوهکننده.
-
علاقه مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'alāqemand دارای علاقه؛ دوستدار؛ آن که به کسی یا چیزی دلبستگی دارد.
-
روزی مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ruzimand برخوردار: ◻︎ آنکه دستش به دادن روزی / آمد اندر زمانه روزیمند (انوری: ۶۲۰).
-
شکوه مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šokuhmand دارای وقار و شکوه؛ باشکوهوجلال؛ شکوهناک.
-
وسوسه مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] vasvasemand دارای وسوسه.
-
طالع مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹طالعور› [قدیمی، مجاز] tāle'mand نیکبخت؛ خوشبخت؛ خوشطالع.
-
جستوجو در متن
-
بهرمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahrmand = بهرهمند
-
بهرومند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahrumand = بهرهمند
-
بهره یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahreyāb = بهرهمند