کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجنيق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منجنیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از یونانی، جمع: مجانق] ‹منجنیک› manjaniq ۱. چوببستهای بلندی که برای کارهای بنایی درست میکنند.۲. [قدیمی] آلتی که در جنگهای قدیم برای پرتاب کردن سنگ یا گلولههای آتش به کار میرفته.
-
جستوجو در متن
-
مجانق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ منجنیق] ‹مجانیق› [قدیمی] majāneq = منجنیق
-
بلکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلگن، یلکن، بلکس› [قدیمی] balkan ۱. سر دیوار.۲. کنگرۀ دیوار؛ منجنیق.
-
هلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] holak آلتی در منجنیق مانند کفۀ ترازو که در آن سنگ را قرار میداده و به طرف دشمن پرتاب میکردهاند.
-
آفرازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āfrāze شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش: ◻︎ خلیلوار بتان بشکند که نندیشد / ز آفرازهٴ نمرود منجنیقافراز (سوزنی: ۲۱۶).
-
غضبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qazbān ۱. خشمناک؛ خشمگین.۲. (اسم) سنگی که با منجنیق پرتاب میکردند.〈 غضبان فلک: [قدیمی، مجاز]۱. خورشید.۲. مریخ.
-
عراده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرّادَة] (نظامی) 'arrāde ۱. واحد شمارش توپ.۲. [قدیمی] از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار میرفته.
-
کشکنجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] koškanjir ۱. فلاخن بزرگ سنگانداز؛ قلعهکوب: ◻︎ دادِ جشن مهرگان اسپهبد عادل دهد / آن کجا تنها به کشکنجیر بندازد زرنگ (منوچهری: ۶۱).۲. سنگی که با منجنیق به سوی حصار و قلعه پرتاب میکردند تا دیوار قلعه را سوراخ و خراب کند: ◻︎ نه منجنیق به...
-
نفاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب] [قدیمی] naffāt کسی که بهوسیلۀ منجنیق گویهای مشتعل آغشتهبهنفت را بهسوی دشمن پرتاب میکرد؛ نفتانداز: ◻︎ نفاط برق روشن و تندرْش طبلزن / دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب (رودکی: ۴۹۲).
-
عروسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'arusak ۱. نوعی اسباببازی کوچک به شکل انسان یا حیوان.۲. (اسم، صفت) [مجاز] زیبا؛ جذاب، و ظریف.۳. (صفت) [مجاز] ویژگی فرد بیاراده که مطیع دیگران است.۴. (اسم) [قدیمی] نوعی منجنیق کوچک برای پرتاب کردن سنگ یا آتش.
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...