کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ محال] momken جایز؛ روا؛ میسر؛ آسان.
-
ممکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] momakkan ۱. ثابت؛ برقرار؛ پابرجا.۲. دارای قدرت.
-
واژههای مشابه
-
ممکن الحصول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] momkenolhosul بهدست آوردنی؛ دستدادنی.
-
ممکن الوجود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابل واجبالوجود] (فلسفه) momkenolvojud آنکه نه وجودش ضروری باشد و نه عدمش؛ مخلوق.
-
ممکن الوقوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] momkenolvogu' ویژگی آنچه وقوع آن امکان دارد؛ شدنی.
-
جستوجو در متن
-
مانعةالجمع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (منطق) māne'atoljam' دو امر که اجتماع آن دو ممکن نیست، مثل آنکه یک چیز ممکن نیست که هم سبز باشد و هم سرخ.
-
مانعة الخلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مانعةالخلوّ] (منطق) māne'atolxolov[v] دو امر که اتفاق آنها با هم ممکن نباشد لیکن اجتماع آن دو با هم ممکن باشد.
-
شایدبود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (فلسفه) [قدیمی] šāyadbud ممکنالوجود.
-
ناشدنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نشدنی› nāšodani محال؛ غیر ممکن.
-
حتی الامکان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] hattal'emkān تا بتوان؛ تا جایی که ممکن است.
-
یمکن
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، قید) [عربی: یمکنُ] [قدیمی] yomken امکان دارد؛ ممکن است.
-
ماکزیمم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: maximum، مقابلِ مینیمم] mākzimom بیشترین مقدار ممکن.
-
مهماامکن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] mahmā'amkan تا وقتی که ممکن باشد؛ تا بتوان؛ بهاندازۀ توانایی.