کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممتنع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممتنع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] momtane' ۱. امتناعکننده؛ کسی که از امری یا کاری بازایستد و سرپیچی کند.۲. محال؛ غیرممکن.
-
واژههای مشابه
-
ممتنع الوجود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ ممکنالوجود] (فلسفه) momtane'olvojud آنکه عدمش ضروری است.
-
جستوجو در متن
-
سهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُهُول] sahl ۱. [مقابلِ صعب] آسان.۲. [عامیانه، مجاز] کماهمیت؛ غیرقابل توجه.۳. (اسم) [مقابلِ حزن] [قدیمی] زمین نرم و هموار.〈 سهل ممتنع: (ادبی)۱. نثر خوب که شنیدنش آسان و گفتنش دشوار باشد.۲. شعر خالی از تصنع که گفتن نظیر آن سخت...