کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ملک داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkdāri مملکتداری؛ پادشاهی؛ فرمانروایی.
-
ملک ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkrān پادشاه؛ فرمانروا.
-
ملک رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkrāni سلطنت؛ پادشاهی.
-
ملک زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] malekzāde فرزند پادشاه؛ شاهزاده.
-
ملک ستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] molksetān مملکتگیر؛کشورستان؛ ملکگیر.
-
ملک ستانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] molksetāni مملکتگیری؛ کشورگشایی.
-
جستوجو در متن
-
املاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'amlāk ۱. [جمعِ مِلک] = مِلک۱۲. [جمعِ مَلِک] [قدیمی] = مَلِک
-
ملائک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملائک، جمعِ مَلَک] ‹ملائک› malā'(y)ek = مَلَک
-
ملایکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملائکَة، جمعِ ملک] ‹ملائکه› malāyeke = مَلَک
-
مال الاجاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مالالاجارَة] mālol'ejāre پولی که مستٲجر در برابر استفاده از ملک یا خانه به صاحب ملک میدهد؛ اجارهبها.
-
شفعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شفعَة] (حقوق، فقه) šof'e حق همسایگی؛ حق تقدمی که همسایه و شریک ملک در خرید ملک همسایه یا سهم شریک دارد.
-
مستملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mostamlak جایی که کسی آن را ملک خود قرار داده باشد.
-
ملاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی] mallāk کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد.
-
استملاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estemlāk جایی را ملک خود قرار دادن و آن را مالک شدن.
-
املاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'emlāk پادشاه کردن؛ ملک گردانیدن.