کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: malak] (زیستشناسی) malax حشرهای بالدار، با پاهای بلند و چشمهای بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود میجهد.
-
جستوجو در متن
-
جراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] jarād ملخ.
-
جرادالبحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] jarādolbahr ملخ دریایی؛ میگو.
-
شخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šax شاخۀ درخت: ◻︎ نه در کوه سبزی نه در باغ شخ / ملخ بوستان خورده مردم ملخ (سعدی۱: ۵۸).
-
میگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹میگ، میگک› (زیستشناسی) meygu جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد؛ ملخ دریایی؛ اربیان؛ روبیان.
-
پاملخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پادنگ] pāmalax ۱. چیزی که شبیه پای ملخ باشد.۲. نوعی ساعت.
-
راست بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ راستبال] (زیستشناسی) rāstbālān گروهی از حشرات با دگردیسی تدریجی، مانند ملخها، جیرجیرکها، آخوندکها.
-
خرفستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xrafst[a]r] ‹خرستر، خستر› xaraf[a]star [قدیمی] در آیین زردشتی، هر جانور موذی مانند مار، عقرب، و ملخ که اهریمنی شمرده میشوند.
-
زنجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zanja(e)re حشرۀ کوچکی شبیه ملخ که صدای بلند و طولانی دارد؛ سیرسیرک.
-
طیفور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] teyfur ۱. پرندهای کوچک.۲. هر جانوری که توانایی پرواز دارد، مانند مرغ و ملخ.
-
پوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pure ۱. پور؛ پسر؛ فرزند نرینه: ◻︎ خرد پورۀ آدم چه خبر دارد از این دم / که من از جملهٴ عالم به دوصد پرده نهانم (مولوی۲: ۵۸۷).۲. (زیستشناسی) بچۀ ملخ؛ تخم ملخ.
-
چزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جزد› (زیستشناسی) [قدیمی] čazd حشرهای سبزرنگ و شبیه ملخ که در کشتزارهای غله صدای تیز و بلندی تولید میکند؛ جرواسک؛ زنجره؛ زله.
-
جیرجیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) jirjirak حشرهای شبیه ملخ که نوع نر آن بهوسیلۀ اندام نازکی در زیر شکم صدای تیز و بلندی تولید میکند؛ جزد؛ چزد؛ جرواسک.
-
رانین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rānin ۱. شلوار: ◻︎ چرا پیچد مگس دستار فوطه / چرا پوشد ملخ رانین دیبا (خاقانی: ۲۷).۲. نوعی زره که در قدیم هنگام جنگ بر تن میکردند و روی رانها را میپوشانید