کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاحظة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملاحظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاحَظَة] molāheze ۱. نگاه کردن.۲. توجه و خوشخویی با کسی.۳. بررسی.
-
جستوجو در متن
-
متصفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] motasaffeh ملاحظهکنندۀ صفحهبهصفحه.
-
احتراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehterāz ۱. دوری کردن از کسی یا چیزی؛ پرهیز کردن.۲. [قدیمی] ملاحظه.
-
مسامحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mosāmehat ۱. اهمال؛ کوتاهی.۲. گذشت؛ ملاحظه کردن.
-
ملحوظ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] malhuz ۱. ملاحظهشده؛ دیدهشده.۲. بهدنبالۀ چشم نگریستهشده.
-
نگرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) negareš ۱. دیدگاه.۲. ملاحظه؛ رعایت.۳. نظر؛ نگاه؛ دیدن.
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bāz ۱. دوباره؛ ازنو؛ دیگرباره: باز پیدات شد؟۲. نیز؛ هم: اگر حتی یک ذره ملاحظه میکردی، باز غنیمت بود.
-
باک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāk ۱. بیم؛ ترس.۲. نگرانی.۳. [قدیمی] ملاحظه؛ پروا.〈 باک داشتن: (مصدر لازم) ترس داشتن؛ اندیشه داشتن.
-
کوچه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kučeband در، سد، یا بندی که در سر کوچه میساختند: ◻︎ سیلاب را ملاحظه از کوچهبند نیست / زنهار پیش دیدۀ من آستین مگیر (صائب: لغتنامه: کوچهبند).
-
لحاظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لِحاظ] la(e)hāz ۱. نگرش؛ ملاحظه.۲. مراقب بودن.۳. (اسم مصدر) بهگوشۀ چشم نگریستن.۴. گوشۀ چشم.
-
محابا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مُحاباة] mohābā ۱. طرفداری.۲. طرفداری کردن از کسی خلاف عدل و انصاف.۳. ملاحظه.۴. ترس.
-
تصفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasaffoh ۱. چیزی را بهدقت ملاحظه کردن.۲. رسیدگی و جستجو کردن.۳. کتابی را صفحهبهصفحه و بادقت مطالعه کردن.
-
اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) 'andiše ۱. آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل میشود؛ فکر.۲. گمان.۳. [قدیمی] ترس؛ بیم.۴. [قدیمی] توجه؛ ملاحظه.〈 اندیشه کردن: (مصدر لازم)۱. فکر کردن.۲. خیال کردن.۳. احساس ترس و بیم کردن.
-
سوررئالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: surréalisme] surre'ālism نهضت هنری که هدف آن بیان احساس و ارائۀ تخیلات و اندیشههای آزاد بیقیدوبند بود و پیروان آن معتقد بودند که هنرمند باید بدون ملاحظۀ قیود اخلاقی، وابستگی ذهنی، تعصب و یا مراعات قواعد ادبی و هنری آنچه به مغز و...