کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاعد] maq'ad ۱. جای نشستن؛ نشستنگاه؛ نشیمنگاه.۲. (زیستشناسی) دبر؛ پیزی.
-
مقعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moq'ad زمینگیر.
-
جستوجو در متن
-
هره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] horre مقعد.
-
پیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pizi مقعد؛ دبر.
-
داالشیوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] dā'oššo(i)yux خارش در مقعد.
-
ضرطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضرطَة] zerte باد صداداری که از مقعد خارج میشود؛ گوز.
-
بواسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ باسُور] (پزشکی) bavāsir عارضۀ تورم رگهای مقعد که براثر یبوست یا نشستن زیاد بروز میکند و در مراحل پیشرفته با جراحی معالجه میشود؛ زخم و ورم بینی یا مقعد.
-
مرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] morz مقعد؛ سوراخ مقعد: ◻︎ جغد که با باز و با کلنگان پرد / بشکندش پر و مُرز گردد لتلت (عسجدی: ۲۵).
-
ریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rītan] ‹ریستن› [عامیانه] ridan بیرون ریختن مدفوع شکم از راه مقعد؛ تغوط کردن.
-
دبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ قُبُل] [قدیمی] dobor ۱. مقعد.۲. مؤخر و عقب چیزی؛ عقب؛ پس؛ پشت.
-
حقنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقنَة] (پزشکی) hoqne داروی مایعی که از طریق مقعد داخل رودهها میکنند؛ اماله.
-
تس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tos ۱. بادی که بیصدا از مقعد خارج شود.۲. تف؛ خیو.
-
شیاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹شاف، شافه› (پزشکی) šiyāf هر داروی جامد و مخروطیشکل که برای معالجه در مقعد داخل میکنند.
-
ضراط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zorāt ۱. رها کردن باد صدادار از مقعد.۲. = ضرطه