کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقرون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqrun ۱. نزدیک.۲. پیوسته؛ همراه.
-
جستوجو در متن
-
لیلةالقدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لَیلةالقدر] leylatolqadr یکی از شبهای هفدهم، نوزدهم، بیستویکم، بیستوسوم، و شب بیستوهفتم ماه رمضان که شبی با عزت و شرف است و هرکس در آن عبادت کند عزیز و مکرم شود و دعایش به اجابت مقرون گردد.
-
ارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ard روز بیستوپنجم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ اردروز است فرخ و میمون / با همه لهو و خرمی مقرون (مسعودسعد: ۵۵۰)، ◻︎ سرآمد کنون قصهٴ یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز ارد (فردوسی: ۸/۴۸۸).
-
وتد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vatad ۱. (ادبی) در عروض، کلمۀ سهحرفی که دو حرف آن متحرک و یک حرف ساکن باشد، مانند شجر، فلک، چمن؛ وتد مقرون.۲. [جمع: اوتاد] [قدیمی] میخ چوبی یا فلزی؛ میخ.