کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقدمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقدَّمَة] moqadda(e)me ۱. اول چیزی؛ طلیعه.۲. مطلبی که پیش از مطلب اصلی گفته شود برای فهم مطالب دیگر.۳. آنچه در ابتدای کتاب نوشته میشود.
-
واژههای مشابه
-
مقدمه چینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] moqaddamečini ذکر مقدمه برای بیان مطلبی.
-
جستوجو در متن
-
ذوالمقدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذوالمقدّمَة، مقابلِ مقدمه] ‹ذیالمقدمه› [قدیمی] zolmoqaddame آنچه مقدمه برای آن است؛ اصل مطلب یا کتاب؛ صاحب مقدمه.
-
قادمةالجیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qādematolje(a)yš مقدمةالجیش؛ مقدمۀ لشکر.
-
سرآغاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sar[']āqāz دیباچه؛ مقدمه؛ هرچه که با آن چیزی شروع شود.
-
سرآوازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] sar[']āvāze پیشدرآمد؛ مقدمۀ آواز.
-
کراوغلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (موسیقی) [قدیمی] kor'oqli قطعهای ضربی که در مقدمۀ ماهور نواخته میشد.
-
توطئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوطئَة] to[w]te'e مقدمه چیدن برای انجام دادن کاری؛ زمینهسازی.
-
مرتجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mortajal ویژگی شعر یا نثری که بدون تٲمل، مقدمه، و تفکر گفته شود.
-
سرنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarnāme ۱. عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود.۲. مقدمۀ کتاب.
-
استنتاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estentāj ۱. نتیجه گرفتن.۲. (منطق) نتیجه گرفتن از مقدمه.
-
اوورتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ouverture] (موسیقی) 'overtur قطعه موسیقی که در مقدمۀ اپرا یا آواز دستهجمعی نواخته میشود.
-
معنون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'anvan ۱. دارای دیباچه و مقدمه.۲. شخص دارای عنوان و مقام.