کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقتول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] maqtul کشتهشده.
-
جستوجو در متن
-
قتیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قَتلاء و قَتْلی و قَتَالَی] [قدیمی] qatil مقتول؛ کشتهشده.
-
مقتوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مقتولَة] maqtule مقتول (زن).
-
خون بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فقه) xunbahā پول یا چیز دیگر که قاتل به بازماندگان مقتول میدهد تا از گناه او درگذرند؛ دیه.
-
شله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] šale قصاص.〈 شله کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] قصاص کردن؛ کشتن قاتل به خونخواهی مقتول.
-
عاقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'āqel ۱. [جمع: عقلا] دانا؛ هوشیار؛ زیرک؛ خردمند.۲. (فقه) دهندۀ دیۀ مقتول.
-
کشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) košte ۱. بهقتلرسیده؛ مقتول.۲. [مجاز] عاشق؛ شیفته.۳. [مجاز] در بازی نرد، ویژگی مهرۀ خارجشده از بازی.۴. [قدیمی، مجاز] خاموششده.
-
ولی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ولیّ، جمع: اَولیاء] vali ۱. پدر و مادر یا کفیل شخص.۲. (فقه، حقوق) آنکه اختیار کسی در دست اوست.۳. آنکه پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد.۴. [قدیمی] دوست.۵. (تصوف) بندۀ مقرب درگاه خدا.〈 ولی دم: (فقه) خویشاوند نزدیک مقتول که ب...
-
عاقله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عاقلَة] 'āqele ۱. عاقل (زن).۲. (اسم) (فقه) خویشان و نزدیکان قاتلِ غیر مکلف بهسبب سفاهت یا علت دیگر که خونبهای مقتول بر عهدۀ آنان است: ◻︎ خونبهای جرم نَفْس قاتله / هست بر حلمش دیَت بر عاقله (مولوی: ۷۵۷).۳. [قدیمی] قوۀ عقل.