کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقام ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قائم مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹قایممقام› qā'emmaqām کسی که در جای کس دیگر قرار گیرد و کارهای او را انجام دهد؛ نایب و جانشین.
-
عالی مقام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ālimaqām آنکه مقام رفیع دارد؛ بلندمرتبه.
-
جستوجو در متن
-
هی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] hey ۱. کلمۀ تنبیه در مقام آگاه ساختن و خبردار کردن: ◻︎ هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان / بیدار شو که خواب عدم در پی است هی (حافظ: ۸۵۸).۲. در مقام تحسین.۳. در مقام تهدید و تخویف.۴. نهیب.〈 هی زدن: (مصدر لازم) نهیب زدن.〈 ه...
-
هان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، شبهجمله) hān ۱. کلمۀ تنبیه که در مقام آگاه ساختن کسی یا تٲکید در امری به کار میرود.۲. [عامیانه] برای تصدیق به کار میرود.۳. [عامیانه] هنگام مخاطب قرار گرفتن در جواب به جای بله گفته میشود.
-
محو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] mahv ۱. از بین بردن؛ زایل کردن.۲. (صفت) [مجاز] بسیارشیفته و توجهکننده به چیزی.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] ویژگی آنچه کاملاً آشکار و مشخص نیست؛ مبهم.۴. (تصوف) [مقابلِ اثبات] از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند؛ محق.&...
-
قرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qarār ۱.زمان یا مکان ملاقات.۲. آرامش؛ آسودگی.۳. (اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود.۴. (اسم) عهدوپیمان.۵. پایداری.۶. (حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی.〈 قرار دادن: (مصدر متعدی)۱. جا دادن.۲. استوار ساختن.۳. [قدیمی] برق...
-
شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربِی: شدّ] [قدیمی] šad[d] ۱. محکم کردن؛ استوار ساختن.۲. قوی کردن.۳. (ادبی) تشدید دادن به حرفی در کلمه.۴. (موسیقی) پست و بلند کردن نغمه؛ کشش دادن صوت هنگام آوازخوانی: ◻︎ گلبانگ نغمهسازان شدّی بلند دارد / از فرش رفته تا عرش این صیت کامران...
-
راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› rāh ۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.۲. قاعدهوقانون.۳. رسموروش.٤. کرّت و مرتبه.٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به را...
-
جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: giyāk] ‹جای› jā ۱. محل.۲. هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد.۳. منزل.۴. اثر باقیمانده از چیزی بر روی یک سطح: جای مُشت.۵. بستر: جا تَر است و بچه نیست.۶. جانشین؛ عوض؛ ازا: ◻︎ اگر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست / حرا...