کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقاطعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مقاطعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقاطَعَة] [قدیمی] moqāte'e ۱. از هم بریدن و جدا شدن؛ ترک مراوده و مکاتبه کردن.۲. برعهده گرفتن کاری معین با مزد مشخص؛ پیمانکاری.
-
جستوجو در متن
-
کنترات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: contrat] konto(e)rāt قرارداد؛ مقاطعهکاری.
-
پیمانکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) peymānkār کسی که انجام دادن کاری را در برابر پول معینی برعهده بگیرد؛ مقاطعهکار؛ کُنتُراتچی.
-
بنیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] boniče ۱. صورت تقسیم مالیات هر دِه.۲. مالیات و عوارضی که به دهقانان یا روستاییان تعلق میگیرد.۳. مالیات، عوارض، یا سرباز که بهطور مقاطعه از دهقانان گرفته میشد. Δ در گذشته مالیات هر روستا را یک قلم معین میکردند و روستاییان مبلغ ...