کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفصلسازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مفاصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَفصِل] mafāsel = مَفصل
-
مفصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مفصِل، جمع: مفاصل] (زیستشناسی) mafsal محل اتصال دو یا چند استخوان در بدن؛ بند: مفصل آرنج، مفصل مچ، مفصل زانو.
-
چهاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاربند› ča(ā)hārband ۱. دو مفصل دست یا آرنج، و دو مفصل زانو؛ چهار مفصل.۲. [مجاز] دنیا و چهارعنصر.
-
مچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) moč ۱. مفصل میان دست و ساق دست؛ بند دست.۲. مفصل میان پا و ساق پا؛ بند پا.
-
بندشناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [قدیمی] bandšenāsi علم شناختن بندهای استخوان؛ مفصلشناسی؛ آرترولوژی.
-
فص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فصّ، جمع: فُصوص] [قدیمی] fo(e,a)s[s] ۱. نگین انگشتری.۲. مفصل استخوان.
-
آرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وارنج، آرنگ، وارن، آرن، آران› (زیستشناسی) 'āre(a)nj محل اتصال بازو و ساعد از طرف بیرون؛ مفصل میان ساعد و بازو.
-
کردوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کردوسَة، جمع: کرادس و کرادیس] [قدیمی] ko(a)rduse ۱. دستۀ بزرگ سوار یا اسب.۲. (زیستشناسی) دو استخوان که با یک مفصل بههم متصل شده باشند.
-
مبسوط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mabsut ۱. شرحوبسط دادهشده؛ مفصل؛ مشروح.۲. [قدیمی] بازشده؛ پهنشده.
-
فراخ دامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] farāxdāman ۱. [قدیمی] وسیع؛ پهن.۲. مفصّل؛ دامنهدار.
-
پیوندگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] peyvandgāh ۱. محل اتصال دو استخوان در بدن؛ بندگاه؛ بند؛ مفصل.۲. جای پیوند.
-
آرتروگرافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: arthrographie] (پزشکی) 'ārterog[e]rāfi عکسبرداری از مفصل بهوسیلۀ اشعۀ ایکس که پس از تزریق هوا یا مواد رنگی به مایع مفصلی صورت میگیرد؛ پرتونگاری.
-
بندگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bandgāh ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ بند؛ مفصل.۲. دره.۳. جای ساختن سد.
-
رماتیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rhumatisme] (پزشکی) romātism بیماری درد مفاصل که با درد و التهاب استخوانها، اعصاب، عضلات، و سایر بافتهای اطراف مفصل همراه است؛ روماتیسم.
-
وخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] vaxaš بیماری که در دست و پای اسب، الاغ، و شتر ایجاد میشود؛ ورم مفصل استخوان دست و پای اسب و الاغ.