کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] maq ۱. گود؛ ژرف؛ عمیق.۲. (اسم) رودخانه.
-
مغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: móg] [قدیمی] moq پیشوای مذهبی زردشتی؛ مرد روحانی زردشتی.
-
واژههای مشابه
-
مغ بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moqbač[č]e ۱. فرزند مغ.۲. [قدیمی، مجاز] پسر جوانی که در میخانه کار کند.
-
جستوجو در متن
-
الغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] 'oloq بزرگ؛ والامقام؛ بزرگوار: ◻︎ مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی: ۹۴۰).
-
سبد چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] sabadčin ۱. انگور یا میوۀ دیگر که از درخت بچینند و در سبد بگذارند: ◻︎ مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد / کند برابر چرخشت خشت بالینا (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۲).۲. بقیۀ میوه که در آخر فصل در شاخههای درخت به جا مانده باشد؛...