کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیوب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
روغن سوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ro[w]qansuzi سوختن روغن؛ سوختن قسمتی از روغن در موتور اتومبیل در اثر معیوب شدن رینگ یا پیستون.
-
فاسد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] fāsed ۱. غیرقابل استفاده؛ گندیده؛ عفونتکرده: شیر فاسد، دندان فاسد.۲. فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی: اخلاق فاسد.۳. (اسم، صفت) آن که برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی میکند؛ منحرف.۴. معیوب.۵. [قدیمی] نادرست؛ باطل.〈 فاسد شدن: (...
-
عاجز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ājez ۱. سست؛ ناتوان.۲. [مجاز] خسته؛ درمانده.۳. ویژگی کسی که عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد.〈 عاجز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 عاجز شدن: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر ...
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...