کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معنی گیلانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گیلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gilak از مردم گیلان؛ گیلانی.
-
قادریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به قادر) [عربی: قادریَّة] qāderiy[y]e سلسلهای از صوفیه؛ منسوب به عبدالقادر گیلانی.
-
گیلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به گیل۱) [قدیمی] gili ۱. از مردم گیلان؛ گیلانی.۲. (اسم) نوعی اسب خوب منسوب به گیلان.
-
دورادور
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) durādur بسیاردور؛ از دور: ◻︎ گر به رویت کنند نسبت حور / جان من نسبتی است دورادور (حیاتی گیلانی: لغتنامه: دورادور).