کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معنی آفرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [پهلوی: āfrin] 'āfarin ۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: ◻︎ بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ ...
-
واژههای مشابه
-
آفرین خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āfarinxāne جایی که در آن نماز بخوانند و عبادت پروردگار کنند؛ نمازخانه.
-
آفرین خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āfarinxān آفرینگو؛ ستایشکننده.
-
آفرین گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āfaringar آفرینگو؛ آفرینخوان؛ ستایشکننده.
-
کار آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kār[']āfrin ۱. (اقتصاد) ایجادکنندۀ شغل.۲. [قدیمی، مجاز] خدایتعالی؛ آفریدگار: ◻︎ ز ما قرعه بر کاری انداختن / ز کارآفرین کارها ساختن (نظامی۵: ۸۷۴).
-
گیتی آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] giti[']āfarin آفرینندۀ جهان؛ خالق عالم.
-
جهان آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) jahān[']āfarin آفرینندۀ جهان؛ پروردگار؛ خدای بزرگ.
-
عشق آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ešq[']āfarin عشقآفریننده؛ آنکه با زیبایی خود عشق و دلدادگی در مردم ایجاد میکند.
-
معنی آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (ادبی) [قدیمی] ma'niy[']āfarin شاعر یا نویسندهای که معانی بکر و بدیع در شعر یا نوشتۀ خود بیاورد.
-
جان آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jān[']āfarin ۱. آفرینندۀ جان؛ روانآفرین.۲. [مجاز] خداوند: ◻︎ به نام خداوند جانآفرین / حکیم سخندرزبانآفرین (سعدی۱: ۳۳ حاشیه).
-
نوش آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) nuš[']āfarin آنکه شهد و شیرینی سازد.
-
صورت آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] surat[']āfarin ۱. صورتآفریننده؛ آفرینندۀ صورت.۲. [مجاز] خالق.
-
جستوجو در متن
-
زهازه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] zehāze زهزه؛ تکرار زه؛ تکرار تحسین؛ آفرینآفرین.