کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معنی آرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آراستن) ‹آرای› 'ārā ۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمنآرا، بزمآرا، جهانآرا، خودآرا، رزمآرا، سخنآرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدیناسعد...
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
[عربی: آراء، جمعِ رٲی] = رٲی 'ārā
-
واژههای مشابه
-
انجمن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'anjoman[']ārā آرایندۀ انجمن؛ کسی که مایۀ زینت انجمن است؛ کسی که میان انجمن هوش و حواس همه متوجه او باشد.
-
بزم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بزمآرای› bazm[']ārā کسی که مجلس عیش و عشرت و بزم را میآراید؛ آنکه مجلس عیش و مهمانی را زینت میدهد؛ بزمآراینده.
-
بستان آرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بوستانآرا› [قدیمی] bostān[']ārā باغبان.
-
گلشن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلشنآرای› [قدیمی] golšan[']ārā آرایندۀ گلشن؛ باغبان.
-
گیتی آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیتیآرای› [قدیمی] giti[']ārā آرایندۀ گیتی؛ جهانآرا؛ عالمآرا.
-
مجلس آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹مجلسآرای› [مجاز] majles[']ārā آنکه مجلس را به وجود خود بیاراید.
-
جهان آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جهانآرای› [قدیمی] jahān[']ārā ۱. زینتدهندۀ جهان.۲. [مجاز] زیبا.۳. آرایندۀ جهان؛ نظمدهنده به جهان.
-
ملک آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹ملکآرای› [قدیمی] molk[']ārā آنکه موجب آرایش و رونق مملکت است.
-
چمن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چمنآرای› [قدیمی] čaman[']ārā چمنآراینده؛ آرایشدهندۀ چمن؛ باغبان.
-
رزم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رزمآرای› [قدیمی] razm[']ārā ۱. کسی که در صفآرایی و کار جنگ ورزیده و ماهر باشد؛ رزمآراینده.۲. دلاوری که در جنگ و نبرد هنرنمایی کند.
-
دانش آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دانشآرای› [قدیمی] dāneš[']ārā آرایندۀ دانش؛ زینتدهندۀ علمودانش.
-
سپه آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹سپهآرای، سپهآرا› [قدیمی] sepah[']ārā فرماندهِ سپاه که آرایش سپاه کند؛ آرایندۀ سپاه.