کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معرکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معرَکَه، جمع: معارک] ma'reke میدان جنگ؛ جای نبرد و زدوخورد.
-
جستوجو در متن
-
هنگامه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ha(e)ngāmegir کسی که معرکه برپا کند؛ معرکهگیر.
-
معارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معرکة و معرک] [قدیمی] ma'ārek = معرکه
-
خرمگس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xarmagas نوعی مگس درشت با خرطومی کوتاه و برجسته که در جاهای مرطوب تخمگذاری میکند.〈 خرمگس معرکه: [عامیانه، مجاز] مزاحم: برخرمگس معرکه لعنت!
-
مارگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) mārgir ۱. کسی که مارهای زنده را صید میکند.۲. کسی که با معرکهگیری و نشان دادن مار به مردم پول جمع میکند.
-
هنگامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگامه› ha(e)ngāme ۱. جمعیت مردم؛ معرکه.۲. فریاد و غوغا؛ هیاهو.۳. وقت؛ زمان.〈 هنگامه کردن: (مصدر لازم) غوغا کردن؛ فتنه و آشوب برپا کردن.
-
کوهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kuhe ۱. تل؛ پشته.۲. بلندی و برآمدگی چیزی.۳. برآمدگی جلو و عقب زین اسب.۴. موج آب.۵. نهیب؛ حمله: ◻︎ چو در معرکه برکشم تیغ تیز / به کوهه کنم کوه را سنگ ریز (نظامی۵: ۷۹۴).
-
ترنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] tarangidan ۱. صدا کردن زهِ کمان هنگام تیر انداختن.۲. صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن: ◻︎ ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بُوَد / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی: لغتنامه: ترنگیدن).
-
غازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] qāzi ۱. بندباز؛ رسنباز؛ ریسمانباز: ◻︎ سالک به سینه شو نه بهصورت که عنکبوت / غازی نگردد ارچه برآید به ریسمان (مجیرالدین بیلقانی: ۱۵۲)، ◻︎ سغبهٴ خلقم چو صوفی در کنش / شهرۀ شهرم چو غازی بر رسن (سعدی۲: ۶۶۰).۲. معرکهگیر.
-
نهیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nihip] ‹نهیو› na(e)hib ۱. فریاد بلند برای ترساندن؛ تشر.۲. [قدیمی] ترس؛ بیم؛ هراس.۳. [قدیمی] تشویش؛ اضطراب؛ نگرانی.۴. [قدیمی] گزند؛ آسیب.۵. [قدیمی] قهر؛ تندی؛ خشم.۶. [قدیمی] مهلکه؛ معرکه.۷. (موسیقی) گوشهای در آواز افشاری و دستگاههای ما...