کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استدلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estedlāl آوردن برای ثابت کردن مطلبی.
-
لاواللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] lāvallāh نه قسم به خدا؛ در هنگام انکار مطلبی گفته میشود.
-
دیکته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dictée] dikte مطلبی که کسی بگوید و دیگری بنویسد؛ املا.
-
زبانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی؛ منسوب به زبان) [مقابلِ کتبی] zabāni ویژگی مطلبی که با زبان گفته شود؛ شفاهی.
-
مقتبس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqtabas مطلبی که از دیگری گرفته شده؛ اقتباسشده؛ فراگرفته.
-
مقدمه چینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] moqaddamečini ذکر مقدمه برای بیان مطلبی.
-
شنواننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] šenavānande ویژگی آنکه مطلبی را به گوش دیگری برساند.
-
واجب العرض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vājebol'arz ۱. ویژگی کسی که مطلبی دارد و واجب است به عرض برساند.۲. ویژگی مطلبی که باید به عرض برسد.
-
اعنی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= چنین قصد میکنم)] [قدیمی] 'a'ni یعنی. Δ در تفسیر و توضیح مطلبی گفته میشود.
-
تلگرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: télégramme] telegrām, telgerām مطلبی که توسط تلگراف مخابره و روی کاغذ نوشته شده باشد.
-
سبک یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sabokyāb کسی که مطلبی را زود دریابد؛ تیزفهم؛ تیزهوش.
-
سریع الانتقال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت)[عربی] [مجاز] sari'ol'enteqāl آنکه مطلبی را زود درک کند؛ تیزهوش؛ تندفهم.
-
استملا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استملاء] [قدیمی] 'estemlā درخواست با صدای بلند خواندن مطلبی تا بتوان آن را املا کرد.
-
القا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: القاء] 'elqā مطلبی را به فکر یا ذهن کسی افکندن.〈 القای شبهه: کسی را به اشتباه انداختن.
-
امعان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'em'ān غور کردن در مطلبی یا در کاری؛ دقت و دوراندیشی در کاری.