کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مطارف] [قدیمی] me(o)traf جامۀ دوختهشده از خز.
-
مطرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] motarraf ۱. آغاز و اول چیزی.۲. اسبی که سر و دم او سیاه یا سفید باشد.
-
واژههای همآوا
-
مترف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motraf فاسدشده براثر برخورداری از رفاه زیاد.
-
جستوجو در متن
-
مطارف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مطرف] [قدیمی] matāref = مِطرف
-
زردفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zardfām زردرنگ؛ هرچیزی که رنگش زرد باشد: ◻︎ چو خورشید خنجر کشید از نیام / پدید آمد آن مِطرَف زردفام (فردوسی: ۸/۵۹).
-
سجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] saj' ۱. سخن با قافیه گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] بانگ کبوتر.۳. [جمع: اَسجاع] (ادبی) در بدیع، آوردن کلمات همآهنگ.〈 سجع متوازن: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در آخر جملهها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد.&lang...