کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مضطرّ] moztar[r] ۱. بیچاره؛ ناچار.۲. گرفتار.۳. تنگدست.
-
جستوجو در متن
-
بازداشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bāzdāšt ۱. منع؛ ممانعت؛ جلوگیری.۲. توقیف.۳. (حقوق) حبس.۴. (صفت مفعولی) زندانی: ◻︎ چندگه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد: ۱۷۷).〈 بازداشت کردن: (مصدر متعدی) زندانی کردن؛ کسی را به زندان انداختن.