کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصرف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استعمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'este'māl ۱. به کار بردن؛ استفاده کردن.۲. مصرف کردن: استعمال مواد مخدّر.
-
صرفه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹صرفهجوی› sarfeju صرفهجوینده؛ کسی که در خرج کردن پول یا مصرف کردن چیزی اندازه نگاه دارد؛ مقتصد.
-
اشبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشپل، اشپیل› (زیستشناسی) 'ešbel تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون میآورند و مصرف خوراکی دارد.
-
اسراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrāf ۱. زیادهروی کردن در مصرف چیزی.۲. از حد درگذشتن در انجام کاری؛ زیادهروی.
-
وقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: اوقاف] vaqf ۱. (فقه، حقوق) آنچه کسی از ثروت خود جدا میکند که در کارهای عامالمنفعه از آن استفاده میکنند.۲. اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن.۳. (فقه، حقوق) حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری ک...
-
توزیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوزیع] to[w]zi' ۱. پراکنده کردن.۲. بخش کردن.۳. (اقتصاد) پخش کردن کالا بهوسیلۀ تولیدکننده و رساندن آن به مصرفکننده.〈 توزیع حروف: (ادبی) در بدیع، تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم، مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع: شب است و...
-
اقتصاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'eqtesād ۱. دانش بررسی روشهای کسب درآمد، مصرف کالاها و خدمات، روابط بازرگانی، و سازماندهی امور مالی برای بهرهبرداری بهینه از منابع تولید ثروت.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] میانهروی کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] بهاندازه خرج کردن؛ تعادل دخل...
-
کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: kartan] kardan ۱. انجام دادن؛ عمل کردن.۲. داخل کردن؛ ریختن: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷).۳. وارد کردن؛ بردن.۴. تکرار کردن سخنی: ◻︎ بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور ...
-
صرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sarf ۱. خرج کردن.۲. انفاق کردن مال.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان عربی، علمی که در اشتقاق و صیغههای کلمات عربی بحث میکند و قواعدی برای نقل صیغههای افعال بهدست میدهد؛ تصریف.۴. (اسم) (اقتصاد) تفاوت بین قیمت واقعی پول و قیمتی که در...
-
فراسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹فارسیون، فراشیون› (زیستشناسی) farāsiyun گیاهی چندساله با ساقههای سفیدِ پوشیده از کرک، برگهای بیضیشکل، گلهای سفید یا بنفش، و طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد و برای تقویت قلب، از بین بردن تب، و ضدعفونی کردن مجاری تنفس ب...
-
زعفران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زعفَران] (زیستشناسی) za'fe(a)rān ۱. گیاهی علفی، پایا، و از خانوادۀ زنبق که گلهای بنفش دارد.۲. پرچم معطر و خشکشده، و قرمزرنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار میرود و مصرف دارویی نیز دارد.
-
عمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی، جمع: اعمال] 'amal ۱. کاری که کسی انجام میدهد.۲. طرز کار؛ کیفیت انجام یک کار.۳. (پزشکی) جراحی بر روی بدن.۴. عبادت؛ کاری دارای اجر و ثواب اخروی.۵. شغل دیوانی بهویژه جمعآوری مالیات.۶. [قدیمی] تقلب؛ نیرنگبازی.۷. (اسم) (موسی...
-
عادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عادة، جمع: عادات] 'ādat ۱. خلقوخوی.۲. (اسم مصدر) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.۳. کاری که انسان به آن خو میگیرد و در وقت معیّن انجام میدهد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی〈 عادت ماهانه: (زیستشناسی) [عامیانه] خونریزی...
-
زرشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرشک، دارشک› zerešk ۱. (زیستشناسی) درختچهای خاردار با برگهای دندانهدار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه، و برگهای آن مصرف دارویی دارد؛ زارج؛ زراج؛ زرک؛ زراک؛ امبرباریس؛ انبرباریس؛ برباریس.۲. (زیستشناسی) میوۀ خوشهای، قرمزرنگ، و ترشمزۀ این گیا...
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...