کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصاحبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصاحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصاحَبة] mosāhebat ۱. با کسی صحبت داشتن؛ با کسی یار و همدم شدن.۲. همدمی.
-
جستوجو در متن
-
همنشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) hamnešini ۱. قرین بودن؛ همراه بودن.۲. مصاحبت؛ همنشستی.
-
آشنارو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آشناروی› [قدیمی] 'āš[e]nāru ۱. معروف؛ رویشناس؛ شناخته: ◻︎ از این آشنارویتر داستان / خنیده نیامد برِ راستان (نظامی۵: ۷۶۲).۲. یار و دوست.۳. آنکه شایستۀ دوستی و مصاحبت باشد: ◻︎ در این عهد از وفا بویی نماندهست / به عالم آشنارویی نماندهست ...
-
با
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apāk] bā ۱. همراهی و مصاحبت را میرساند: فریدون با بهرام آمد.۲. در هنگام مقابله و مقایسه به کار میرود: این کاغذ با آن کاغذ فرق دارد.۳. به: با یاد آمد.۴. دارندۀ؛ صاحبِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باآبرو، باادب، باخرد، باهنر، باهوش.۵....