کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصاحب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصاحب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mosāheb همصحبت؛ یار؛ همدم؛ ملازم؛ معاشر.
-
جستوجو در متن
-
هم صحبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamsohbat همکلام؛ همسخن؛ همدم؛ مصاحب.
-
هم قران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹همقرین› [قدیمی] hamqerān ۱. [مجاز] یار و مصاحب؛ همنشین.۲. بههمنزدیکشده.
-
قرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: قُرَناء] qarin ۱. نزدیک.۲. (اسم) [قدیمی] همدم؛ همسر؛ یار؛ مصاحب.
-
سمیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] samir ۱. افسانهگو در شب؛ مصاحب شب.۲. [قدیمی، مجاز] دهر؛ روزگار.
-
ناجنس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] nājens بدنژاد؛ بدسرشت؛ بدذات؛ بدکردار: ◻︎ نخست موعظهٴ پیر میفروش این است / که از مصاحب ناجنس احتراز کنید (حافظ: ۴۹۴).