کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مس مس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مس مس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] mesmes آهستگی و کندی در کار.〈 مسمس کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] در کاری آهستگی و کندی کردن؛ کاری را بهتٲنی انجام دادن.
-
جستوجو در متن
-
قطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qetr ۱. مس.۲. مس گداخته.۳. نوعی مس.۴. نوعی برد یمانی.
-
مسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مس) mesi ۱. به رنگ مس؛ زرد مایل به قرمز.۲. تهیهشده از مس.
-
روسختج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: روسخته] ‹روسوخته، رویسوخته› (شیمی) [قدیمی] rusaxtaj مس سوخته؛ روی سوخته؛ اکسید مس؛ انتیمون؛ راسخت.
-
نحاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nohās مس.
-
توبال النحاس
فرهنگ فارسی عمید
[معرب. فارسی] [قدیمی] tubālonnohās ۱. ریزههایی که از مس تفته هنگام چکش زدن میپاشد.۲. کفی که در روی مس ذوبشده در کوره پیدا میشود.
-
اکسیددوکوئیور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: oxyde de cuivre] (شیمی) 'oksiddoku'iver اکسید مس؛ زنگار.
-
سولفات دوکوئیور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sulfate de cuivre] (شیمی) sulfātdako'ivr کات کبود؛ سولفات مس.
-
زنگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zangār ۱. مادهای سمّی به رنگ سبز که از عمل اسیداستیک در سطح مس به وجود میآید؛ اکسید مس.۲. [قدیمی] زنگ آهن.〈 زنگار معدنی: (شیمی) [قدیمی] زاج سبز.
-
مزمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mozammel نوعی شیرِ آب از جنس مس یا برنج.
-
مسوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mesvār نوعی برنج که ترکیب مس، روی، و قلع تهیه میشود.
-
مونل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: monel] monel آلیاژی تشکیلشده از مس و ۶۰ تا ۷۰ درصد نیکل.
-
دورالومین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: duralumin] durālumin آلیاژ آلومینیم، مس، منیزیم، و منگنز که در هواپیماسازی به کار میرود.
-
پلاتینوئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: platinoïde] pelātino'id آلیاژی از مس، روی، نیکل، و تنگستن که در ساختن اشیای فلزی پردوام به کار میرود.