کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسکوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maskuk ۱. ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است: طلای مسکوک.۲. (اسم) سکه.
-
جستوجو در متن
-
تزییف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazyif ناسره و ناروا کردن مسکوک.
-
دواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] davāri مسکوک زر که در قدیم رایج بوده.
-
قروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از آلمانی] qoruš نوعی مسکوک رایج در بعضی کشورهای عربی.
-
درستک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ درست] [قدیمی] dorostak زر مسکوک تمامعیار.
-
هریوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] harive ۱. = هروی۲. مسکوک طلای خالص که در هرات رایج بوده: زر هریوه.
-
ده پنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹دهپنجی› [قدیمی] dahpanj زر یا سیم که نیمی از آن از فلز پست و ارزان، مانند مس باشد؛ سیم یا زر قلب و ناسره؛ مسکوک که فقط پنجدهم آن زر خالص باشد.
-
سه تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سهتوی› [قدیمی] setu ۱. (موسیقی) = سهتار۲. (صفت) ‹ستو› مسکوک مسی که روی آن آبطلا یا نقره داده باشند؛ پول قلب.
-
شیانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شانی› [قدیمی] šiyāni نوعی مسکوک زر و سیم که در خراسان رایج بوده: ◻︎ بهاندازۀ لشکر او نبودی / گر از خاک و از گل زدندی شیانی (فرخی: ۳۹۳).
-
دریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darik مسکوک طلا در دورۀ هخامنشی به وزن ۴۰/۸ گرم که داریوش کبیر رواج داد.
-
آقچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹اقچه، اخچه› [قدیمی] 'āqče ۱. سکۀ سیم یا زر؛ زر یا سیم مسکوک؛ پول طلا یا نقره: ◻︎ آقچهٴ زر کو هزارسال بماند / عاقبتش جای هم دهانهٴ گاز است (خاقانی: ۸۲۹).۲. ریزۀ زر.
-
کم عیار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] kam[']ayār ویژگی مسکوک زر که عیارش کم باشد؛ زر قلب؛ ناسره: ◻︎ زآنجا که پردهپوشی عفو کریم توست / بر قلب ما ببخش که نقدیست کمعیار (حافظ: ۴۹۸).
-
دینار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی، مٲخوذ از لاتینی، جمع: دَنانیر] dinār ۱. مسکوک طلا که در قدیم رواج داشته و به وزن ۴ گرم و ۲۵ میلیگرم بوده.۲. واحد پول عراق.۳. [قدیمی] یکهزارم قران.۴. [قدیمی] یکصدم ریال.
-
زر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zar] (شیمی) zar = طَلا〈 زر جعفری: [قدیمی] زر خالص منسوب به جعفر برمکی؛ زر خالص؛ زر بیغش. Δ گویند پیش از جعفر زر قلب سکه میزدند و چون او به وزارت رسید دستور داد از زر خالص سکه بزنند: ◻︎ گر همه زرّ جعفری دارد / مرد بیتوشه بر...