کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (پزشکی) moshel ویژگی غذا یا دارویی که معده و رودهها را پاک کند و لینت بدهد.
-
جستوجو در متن
-
یارج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: یاره] [قدیمی] yāraj معجون مسهل.
-
شکم ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] šekamrān ۱. پرخور؛ شکمپرور.۲. (اسم) (طب قدیم) داروی مسهل.
-
کرچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) karčak ۱. دانهای درشت و روغندار که روغن آن به عنوان مسهل به کار میرود.۲. گیاه این دانه که علفی، یکساله، و از خانوادۀ فرفیون است.
-
کارکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kārkon ۱. کارکننده؛ کارگر.۲. کاری؛ اهل کار و تلاش.۳. [عامیانه] ویژگی داروی مسهل.
-
سولفات دوسود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sulfate de soude] (شیمی) sulfātdosud نمکی متبلور، سفیدرنگ، شور و تلخ که در آب حل میشود و در طب به عنوان مسهل به کار میرود؛ سولفات سدیم.
-
سولفات دومنیزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sulfate de magnesim] (شیمی) sulfātdomanyazi نمکی تلخ مزه که از آب دریا و بعضی آبهای معدنی به دست میآید و در طب به عنوان مسهل به کار میرود؛ سولفات منیزیم؛ نمکفرنگی.
-
سیماهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیمآهنگ› (زیستشناسی) [قدیمی] simāhang گیاهی علفی و پایا، دارای ساقۀ خزنده با میوۀ زردرنگ و درشتتر از زیتون که شیرۀ آن مسهل است.
-
رودل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رویدل› (پزشکی) rudel ۱. امتلای معده؛ پری معده.۲. یبوست مزاج؛ اختلال دستگاه گوارش که احتیاج به خوردن مسهل پیدا شود.
-
کلمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: calomel] ‹کالومل› (پزشکی) kalomel مادهای سفید و متبلور که از ترکیب جیوه و کلر به دست میآید و در طب به عنوان مسهل، ضد ورم، و داروی دفع کرم روده به کار میرود؛ کلرور مرکورو؛ کلرور جیوه.
-
چهارگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارگل› (زیستشناسی) ča(ā)hārgol ۱. نقشی شبیه چهاربرگ گل.۲. جوشاندۀ دارویی گیاهی شامل: گل بنفشه، پنیرک، کدو، و نیلوفر که به عنوان مسهل و ملین به کار می رود.
-
افیوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'afiyus گیاهی با ساقۀ بلند، برگهای بسیار سبز، میوهای سیاهرنگ به اندازه خیار، گلهای زردرنگ و ریشهای شبیه ترب کوچک که در طب قدیم به عنوان داروی مُقَیی و مسهل به کار میرفته؛ ترب صحرایی.
-
بدرقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بدرقَة] badraqe ۱. رهبر؛ راهنما.۲. (اسم مصدر) رهبری.۳. (اسم مصدر) مشایعت.۴. (طب قدیم) آب نیمگرم یا سوپ که پس از خوردن مسهل بهتدریج میخورند.
-
ترنجبین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: ترانگبین] ‹ترانگبین، ترنگبین، خارانگبین› (زیستشناسی) taranja(e)bin دارویی شبیه خردهنبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخههای گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد میگردد تولید میشود. در طب به عنوان مسهل، مل...