کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosallah کسی که سلاح جنگ با خود دارد؛ سلاحدار؛ سلاحپوشیده.
-
واژههای همآوا
-
مثله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مثلَة] mosle ۱. بریدن گوش، بینی، یا لب کسی بهعنوان شکنجه.۲. [قدیمی] بریده شدن گوش، بینی، یا لب کسی.۳. (صفت) [قدیمی] ویژگی شخص مثلهشده.
-
مصلح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mosleh ۱. اصلاحکننده؛ بهصلاحآورنده؛ نیکوکننده.۲. آشتیدهنده.۳. شایسته؛ نیکوکار.
-
جستوجو در متن
-
متحزم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motahazzem مسلّح.
-
قورچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] qurči سرباز مسلح.
-
تسلیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taslih سلاح دادن؛ سلاح پوشاندن؛ مسلح ساختن.
-
ثوابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثابِتَة، مقابلِ سیارات] (نجوم) savābet ستارههایی که قدما آنها را ثابت میپنداشتند ولی با چشم مسلح میتوان حرکت آنها را دید.
-
شهبا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شهباء، مؤنثِ اَشهب] [قدیمی] šahbā ۱. = اشهب۲. سپاه گران و مسلح.۳. (اسم) سال سخت؛ خشکسال.