کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساجد] masjed محل عبادت مسلمانان.〈 مسجد جامع (آدینه): مسجدی که روزهای جمعه در آن نماز جمعه میخوانند.
-
جستوجو در متن
-
مزگت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] [قدیمی] mazget مسجد.
-
مساجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مسجد] masājed = مسجد
-
معتکف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'takef کسی که برای عبادت در مسجد یا گوشۀ دیگر اقامت کند؛ گوشهنشین.
-
سجده گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] sa(o,e)jdegāh ۱. جای سجده کردن.۲. محل عبادت.۳. مسجد.
-
محرابگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹محرابگه› [قدیمی] mehrābgāh ۱. جای محراب.۲. مسجد.۳. [مجاز] جهان؛ دنیا.
-
پاچراغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایچراغ› pāčerāq ۱. جایی که چراغ بگذارند.۲. جایی در مسجد یا تکیه یا زورخانه که چراغ روشن کنند.
-
جامع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] jāme' ۱. [جمع: جوامع] هر چیز تمام و کامل.۲. مشتمل بر. حاوی.۳. جمعکننده؛ گردآورنده؛ فراهمآورنده.۴. (اسم) مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه میخوانند؛ مسجد آدینه.
-
بوریاکوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب، فارسی] [قدیمی] buriyākubi ۱. حصیرکوبی؛ کوبیدن بوریا.۲. [مجاز] آمدوشد بسیار در مسجد یا خانه.۳. [مجاز] مهمانی و ولیمه که به مناسبت خانهای نوساز داده میشود.
-
کنشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] ‹کنش، کنست› [قدیمی] ke(o)nešt عبادتگاه غیرمسلمانان؛ عبادتگاه یهودیان: ◻︎ تو را آسمان خط به مسجد نبشت / مزن طعنه بر دیگری در کنشت (سعدی۱: ۱۷۶).
-
خدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خدمَة، جمع خادم] xadame ۱. = خادم۲. مجموع کارکنان یک وسیله، مکان، یا ماشین: خدمهٴ مسجد، خدمهٴ هواپیما، خدمهٴ هتل.
-
مقصوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مقصورَة، جمع: مقاصیر] [قدیمی] maqsure ۱. سرای حصاردار؛ خلوتخانه.۲. جای ایستادن امام در مسجد.۳. خانۀ کوچک.
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکاچک› [قدیمی] čokčok =چُکاچُک: ◻︎ چکچکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی: ۱۸۶).
-
نمازخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) namāzxāne ۱. محلی که در آن نماز بخوانند.۲. مسجد.۳. محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که به خواندن دعا اختصاص داده میشود.