کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: مساتیر] mastur ۱. پوشیده؛ درپرده.۲. [قدیمی] دارای پوشش.۳. [قدیمی] پاکدامن؛ عفیف.
-
واژههای همآوا
-
مسطور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mastur نوشته؛ نوشتهشده.
-
جستوجو در متن
-
جنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنَّة] jonne ۱. سپر.۲. [مجاز] آنچه شخص را محفوظ و مستور بدارد.
-
پوشیده چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pušidečehr روپوشیده؛ روپنهانکرده؛ نقابدار؛ مستور؛ پوشیدهرخ؛ پوشیدهروی.
-
غازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qāze = سرخاب: ◻︎ بیغازه و گلگونه گل آن رنگ کجا یافت / کافروخته از پردۀ مستور برآمد (مولوی۲: ۲۸۷).
-
ستیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُتَراء] [قدیمی] satir ۱. مستور؛ پوشیده: ◻︎ ور درآید محرمی دور از گزند / برگشایند آن ستیران رویبند (مولوی: ۱۳۱).۲. عفیف؛ پاکدامن؛ پارسا.
-
چشم آویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] če(a)šm[']āviz ۱. نقابی بافتهشده از موی اسب که زنان مسلمان آن را در کوچه و بازار به چهرۀ خود میزدند؛ پیچه.۲. نقابی که از تسمههای باریک درست کنند و جلو چشمان اسب آویزان کنند.۳. تعویذ؛ چشمارو؛ باطلالسحر: ◻︎ سِحرِ چشمان ...
-
دستور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dastwar] dastur ۱. فرمان.۲. قاعده و قانون؛ آیین و روش.۳. اجازه؛ پروانه؛ رخصت: ◻︎ تن زجان و جان زتن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست (مولوی: ۳۵).۴. (ادبی) علم بررسی ساختار زبان، نوع کلمات و جملهها، روابط، و ظرفیتهای آنها.۵. [...