کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستخدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستخدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستخدَم] mostaxdem ۱. خدمتگزار.۲. کسی که از او در برابر حقوق مشخص خدمت میخواهند.
-
جستوجو در متن
-
خدمتکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹خدمتگار› xedmatkār مرد یا زنی که در خانۀ دیگران خدمت میکند؛ مستخدم.
-
نوکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹نوکار› no[w]kar ۱. خدمتکار مرد؛ مستخدم؛ چاکر.۲. [قدیمی] سپاهی.
-
خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] xedmatgozār ۱. کسی که در اداره یا بنگاهی خدمت میکند؛ مستخدم.۲. خدمتکننده؛ خادم: دولت خدمتگزار.
-
فراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: فراشة] farrāš ۱. مستخدم اداراۀ دولتی، بهویژه مدارس.۲. جاروکش حرم و صحن مقدس.۳. [منسوخ] مٲمور عدلیه، زندان، و مانند آن.۴. [قدیمی] خدمتکار؛ خادم.۵. [قدیمی] آنکه فرش میگستراند؛ گسترندۀ فرش، بساط، و مانند آن: ◻︎ حشمت مبین و سلطنت گل ...