کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مساعدت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مساعدت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مساعَدة] mosā'edat ۱. کمک کردن؛ یاری کردن.۲. همراهی کردن؛ موافقت کردن.
-
جستوجو در متن
-
معونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معونة] [قدیمی] ma'unat کمک کردن؛ مساعدت؛ یاری.
-
نامساعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] nāmosā'ed ۱. ناموافق؛ ناسازگار.۲. آنکه مساعدت نکند.
-
عون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَون، جمع: اعوان] [قدیمی] 'o[w]n ۱. مساعدت؛ یاری.۲. (صفت) مساعد؛ مددکار؛ پشتیبان خادم.
-
پهلوبندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] pahlubandi ۱. کمک و مدد مالی که کسی از دیگری بگیرد.۲. کمک و مساعدت که کسی به دیگری بکند تا چیزدار شود.
-
حق شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqšenās ۱. خداشناس.۲. کسی که معتقد به حقیقت و راستی است.۳. آنکه حق نعمت یا خدمت و مساعدت کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند: ◻︎ گر انصاف خواهی، سگ حقشناس / به سیرت بِه از مردم ناسپاس (سعدی۱: ۱۲۵).
-
خون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xūn, xōn] xun ۱. (زیستشناسی) مایعی سرخرنگ و مُرکب از گلبول قرمز، گلبول سفید، پلاسما، و ذرات شناور که در تمام رگها جریان دارد.۲. (اسم مصدر) [مجاز] قتل؛ کشتار: خون ناحق.۳. [قدیمی، مجاز] پیوند نژادی.〈 خون خوردن: (مصدر لازم) [مجاز]۱...