کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مریخنورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مریخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) merrix چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی بهنسبت دوری از خورشید؛ بهرام.
-
نورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navard ۱. وسیلهای چوبی یا پلاستیکی و استوانهشکل که با آن خمیر را پهن و صاف میکنند؛ وردنه.۲. میل یا چوب استوانهشکل که در ماشینهای مختلف دور خود میچرخد یا چیزی دور آن پیچیده میشود.۳. (بن مضارعِ نوردیدن و نَوَشتن) = نوردیدن۴. طیکننده (در ت...
-
آب نورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābnavard دریانورد؛ ملاح.
-
آسمان نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ās[e]mānnavard هوانورد؛ هواپیما.
-
بیابان نورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) biyābānnavard انسان یا حیوانی که در بیابانها میگردد؛ بیابانگرد.
-
گردون نورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gardunnavard ۱. گردونپیما؛ فلکپیما؛ آسماننورد.۲. آنکه در آسمان حرکت کند.
-
گریوه نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] garivenavard آنکه بهچابکی و تندی از گریوه عبور کند.
-
کوه نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhnavard ۱. کسی که بتواند از قسمتهای سخت کوه عبور کند و به قلۀ آن بالا برود.۲. (اسم، صفت) ورزشکاری که در کوهنوردی مهارت دارد.
-
گیتی نورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gitinavard = جهانگرد
-
جهان نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jahānnavard جهانگرد؛ سیاح.
-
راه نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رهنورد› [قدیمی] rāhnavard = رهنورد
-
ره نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rahnavard کسی که راهی را طی میکند؛ راهپیما.
-
هامون نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hāmunnavard صحرانورد؛ بیابانگرد؛ هامونبر؛ هامونسپر؛ هامونگذار.
-
یک نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yeknavard به یک طریق؛ بر یک طریقه؛ بر یک منوال.