کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مریخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مریخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) merrix چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی بهنسبت دوری از خورشید؛ بهرام.
-
جستوجو در متن
-
بخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نجوم) [قدیمی] baxun مریخ؛ بهرام.
-
غضبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qazbān ۱. خشمناک؛ خشمگین.۲. (اسم) سنگی که با منجنیق پرتاب میکردند.〈 غضبان فلک: [قدیمی، مجاز]۱. خورشید.۲. مریخ.
-
پاتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاپو› [قدیمی] pātu ۱. ظرف گلی بزرگ که گندم یا جو در آن بریزند.۲. خانۀ عطارد.۳. خانۀ مریخ.
-
جاه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] ‹جاهجوی› [قدیمی] jāhju =جاهطلب: ◻︎ بر زمین زن صحبت این زاهدان جاهجوی / مشتریصورت ولی مریخسیرت در نهان (خاقانی: ۳۲۷).
-
شش بانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešbānu ماه و پنج سیارۀ عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل؛ ششخاتون؛ ششعروس؛ ششبانوی پیر.
-
طبرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبرخون] (زیستشناسی) tabarxun = تبرخون: ◻︎ زرد چو زهرهست عارض بهی و سیب / سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون (ناصرخسرو: ۴۹۱).
-
احتراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehterāq ۱. آتش گرفتن؛ سوختن.۲. (نجوم) [قدیمی] نهان شدن یکی از سیارات زحل، مشتری، مریخ، زهره، و عطارد در زیر شعاع خورشید یا مقارنۀ خورشید با یکی از آن پنج سیاره.
-
خمسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خمسَة] [قدیمی] xamse ۱. پنج.۲. پنجگانه: حواس خمسه.〈 خمسهٴ متحیره: (نجوم) [قدیمی، مجاز] عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل.〈 خمسهٴ مسترقه: [قدیمی، مجاز] = بهیزک
-
سان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سا، ساو، افسان، فسن، سامیز، سوهان، فسان› (زمینشناسی) [قدیمی] sān سوهان یا سنگی که برای تیز کردن کارد، شمشیر، و مانندِ آن به کار میرود: ◻︎ خورشید تیغ تیز تو را آب میدهد / مریخ نوک نیزهٴ تو سان زند همی (دقیقی: ۱۰۶).
-
بهرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورهرام، وهرام، ورهران› bahrām ۱. (نجوم) مریخ.۲. [قدیمی] روز بیستم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ ای روی تو بهخوبی افزون ز مهر و ماه / بهرامروز بادۀ بهرامرنگخواه (مسعودسعد: ۵۴۹).۳. [قدیمی] در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران.
-
طرف دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] tarafdār ۱. [مجاز] جانبدار؛ حامی.۲. [قدیمی] حاکم.۳. [قدیمی] سرحددار؛ مرزدار؛ مرزبان.〈 طرفدار انجم: [قدیمی، مجاز] آفتاب.〈 طرفدار پنجم: [قدیمی، مجاز]۱. مریخ.۲. پادشاه ترکستان.
-
تعقید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'qid ۱ سخن را پیچیده و درهم کردن.۲. (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب کلمات و کنایات دور از ذهن.۳. [قدیمی] گره زدن.〈 تعقید لفظی: (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب الفاظ دشوار و درهم بودن کلمات و ضمایر، مانندِ این شعر: آهوی...
-
جنبش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از جنبیدن) [پهلوی: ĵunbišn] jombeš ۱. تکان؛ حرکت.۲. [مجاز] تغییر.۳. نهضت.۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.〈 جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مان...