کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرگ پیراتولدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جوان مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) javānmarg کسی که در جوانی مرده باشد.
-
غریب مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qaribmarg ویژگی مُردهای که در غربت فوت کرده باشد.〈 غریبمرگ شدن: در غربت و دور از شهر و دیار خود مردن.
-
شادی مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādimarg ۱. مرگ از غایت شادی؛ مرگی که بهسبب شادی مفرط ناگهان عارض شود.۲. (صفت) ویژگی کسی که ناگهان از شادی بسیار بمیرد: ◻︎ من که از تلخی دشنام شدم شادیمرگ / چه توقع کنم از لعل شکرخای کسی (صائب: لغتنامه: شادیمرگ).
-
مرگ آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) marg[']āvar آنچه سبب مرگ شود؛ مرگآورنده.
-
مرگ ارزانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹مرگارژان، مرگارجان، مرگارزان› [قدیمی] marg[']arzāni محکوم به اعدام؛ سزاوار کشته شدن؛ مستحق مرگ؛ کشتنی.
-
پیش مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pišmarg ۱. آنکه پیش از دیگری بمیرد.۲. [مجاز] قربانی؛ فدایی