کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرغماهیگیاهخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) marq ۱. چمن؛ سبزه.۲. گیاهی پایا و خودرو با برگهای باریک و دراز و ساقۀ زیرزمینی گرهدار که از هر گره آن ریشههایی کوچک در زمین فرومیرود و به سرعت در زمین پخش میشود؛ فریز؛ فرزد؛ بیدگیاه.
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morv] (زیستشناسی) morq ۱. جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش مییابد؛ مرغ خانگی.۲. پرنده.〈 مرغ استخوانخوار:۱. عقاب شکاری.۲. هما.〈 مرغ انجیرخوار: (زیستشناسی) پرندهای از راستۀ گنجشکان که انگور و ا...
-
ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māhik] (زیستشناسی) māhi جانوری آبزی، مهرهدار، خونسرد، و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند.〈 ماهی خاویار: (زیستشناسی) هریک از ماهیهای خوراکی غضروفی، شامل اوزنبرون، تاسماهی، و فیلماهی که تخم آنها ...
-
مرغ آغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] morq[']āqāl آشیانه؛ لانۀ مرغ؛ آغل مرغ.
-
مرغ دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] morqdel جبان؛ ترسو؛ خائف؛ نازکدل.
-
مرغ زبانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] morqzabāni بیهودهگویی: ◻︎ دام نهای دانهفشانی مکن / با چو منی مرغزبانی مکن (نظامی۱: ۴۶).
-
مرغ سانان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) morqsānān پستاندارانی که مانند مرغ تخم میگذارند.
-
پیل مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] pilmorq = بوقلمون
-
تخم مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) toxmemorq جسمی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید میشود، و از چند قسمت تشکیل میشود: ۱) پوست آهکی که دارای منافذ ریز برای تنفس نطفه است، ۲) پوست نازکی که در داخل پوست آهکی وجود دارد، ۳) آلبومین یا سفیدۀ ت...
-
اردک ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] (زیستشناسی) 'ordakmāhi نوعی ماهی فلسدار با بدن باریک و کشیده، و پوزهای شبیه منقار اردک.
-
اره ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'arremāhi نوعی سفرهماهی با جثۀ بزرگ و پوزۀ دراز شبیه ارۀ دودَم.
-
بادبان ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bādbānmāhi نوعی ماهی بزرگ بومی هند غربی که بالههای پشتیاش به شکل بادبان است.
-
برگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bargmāhi نوعی ماهی کمیاب که از دریای سیاه به دریای خزر آورده شده.
-
گرده ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gordemāhi ۱. آنچه پشت و پهلویش پخ و مانند پشت ماهی باشد.۲. سرعتگیر.
-
کوسه ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kusemāhi = کوسه۲