کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرطوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرطوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی] martub نمناک؛ نمدار؛ تر.
-
جستوجو در متن
-
فرغردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹فرغاردن› [قدیمی] farqardan مرطوب کردن.
-
آبناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'ābnāk آبدار؛ نمدار؛ مرطوب.
-
نمگین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] namgin نمناک؛ نمدار؛ مرطوب.
-
نم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) namdār دارای نم؛ نمناک؛ مرطوب.
-
ترطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarattob مرطوب شدن؛ نمدار شدن.
-
فرسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fresque] feresk نوعی نقاشی دیواری که بر روی گچ مرطوب انجام میشود.
-
نمدیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) namadide نمناک؛ نمدار؛ مرطوب؛ چیزی یا جایی که رطوبت به آن سرایت کرده.
-
نمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نموک› namnāk چیزی یا جایی که نم و رطوبت داشته باشد؛ نمدار؛ دارای نم؛ مرطوب؛ نمگین.
-
اشنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'ošne ۱. نوعی خزه که در نواحی معتدل، مرطوب، و باتلاقی میروید.۲. = اشنان
-
آمیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: amibe] (زیستشناسی) 'āmib جاندار تکسلولی از ردۀ آغازیان که در آبهای شیرین و جاهای مرطوب زندگی میکند.
-
فرغار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farqār ۱. مرطوب؛ تر؛ خیس.۲. (بن مضارعِ فرغاردن) = فرغاریدن
-
نموک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تموک› [قدیمی] namuk ۱. نمناک؛ نمدار؛ مرطوب.۲. (اسم) هدف؛ نشانۀ تیر.
-
خیش خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [قدیمی] xišxāne خانهای که در آن پردههای کتان میآویختند و برای خنک شدن هوا آنها را مرطوب میکردند؛ خانۀ تابستانی.