کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: marz] ‹مرزو، مرزوی› marz ۱. قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا میکند؛ حد؛ سرحد.۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت.۳. [قدیمی، مجاز] سرزمین.۴. [قدیمی] باغ؛ ک...
-
مرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] morz مقعد؛ سوراخ مقعد: ◻︎ جغد که با باز و با کلنگان پرد / بشکندش پر و مُرز گردد لتلت (عسجدی: ۲۵).
-
واژههای همآوا
-
مرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: امراض] (پزشکی) maraz بیماری؛ ناخوشی.〈 مرض قند: (پزشکی) بیماری حاصل از کم شدن ترشح انسولین از لوزالمعده که منجر به افزایش قند خون و دفع آن از طریق ادرار میشود و پرخوری، پرنوشی، و افزایش ادرار را در پی دارد.
-
جستوجو در متن
-
مرزوبوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) marzobum = مَرز 〈 مرزوبوم
-
سرحد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] sarhad[d] ۱. مرز؛ کرانه.۲. خط، نشان، و علامتی که زمین یا ملکی را از زمین و ملک دیگر جدا کند.۳. مرز کشور.
-
کنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kanā ۱. زمین.۲. مرز؛ کنار؛ کناره.
-
گمرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی، مٲخوذ از ایتالیایی] (اقتصاد) gomrok مالیاتی در مرز که از کالاهای وارد یا صادر شده، اخذ میکنند.
-
ثغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ثغور] [قدیمی] saqr ۱. هریک از دندانهای جلو دهان.۲. مرز؛ سرحد.
-
مصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: امصار و مصور] [قدیمی] mesr ۱. مرز و سرحد بین دو زمین.۲. ناحیه.۳. شهر.
-
سرحددار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [فارسی. عربی. فارسی] sarhaddār مٲمور نظامی که برای نگاهبانی و مراقبت در مرز کشور گماشته میشود؛ مرزدار.
-
ابهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹وهل› (زیستشناسی) 'abhal درختی از خانوادۀ سرو که در جنگلهای شمال ایران میروید و میوۀ آن مصرف دارویی دارد؛ سرو کوهی؛ مایمرز.
-
مرزبندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) marzbandi ۱. تعیین کردن مرز.۲. (کشاورزی) ساختن و برآوردن کناره و حد در قطعههای زمین زراعتی.
-
مرزداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) marzdāri ۱. نگهبانی از مرز.۲. (اسم) ادارهای که به کارهای مرزداران رسیدگی میکند.۳. (اسم) [منسوخ] ادارۀ گارد سرحدی.