کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mortār] mordār ۱. لاشۀ حیوان مرده که ذبح نشده باشد.۲. (صفت) پلید؛ کثیف.
-
جستوجو در متن
-
ژیژ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] žiž ۱. مردار.۲. پلشت؛ نجس.
-
میته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مَیتَة، جمع: میتات] me(a)yte ۱. مرده.۲. [قدیمی] مردار.
-
چپلک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چپل› [قدیمی] čapalak ۱. آلوده؛ چرکین؛ کثیف؛ پلید.۲. مردار.
-
جیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جیفَة، جمع: جیَف] [قدیمی] jife جسد مرده که بو گرفته و گندیده شده باشد؛ لاشه؛ مردار.
-
لش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹لاش، لاشه› laš ۱. لاشۀ انسان یا حیوان؛ مردار.۲. جسد ذبحشدۀ حیوان.۳. [مجاز] تنبل؛ بیکاره.۴. سست و بیحال.
-
مردارسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مرداسنگ، مردهسنگ، مرداسنج، مردارسنج› mordārsang جسمی سرخ یا زردرنگ که بیشتر از سرب و قلع گرفته میشود و برای ساختن مرهم به کار میرود؛ لیتارژ جوهر سرب؛ مرداهنگ؛ مرتک؛ سنگ مردار.
-
نسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nasāk] [قدیمی] nasā لاشه؛ مردار: ◻︎ نسا و پلیدی بدانجا برند / که مردم بر آن راه برنگذرند (زراتشتبهرام: معین: نسا).
-
سرنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) soranj گردی سمّی و سرخرنگ که از حرارت دادن مردارسنگ بهدست میآید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشهسازی و نیز به عنوان ضدزنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار میرود؛ اکسید سرب.
-
لاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاشه› [قدیمی] lāš ۱. ‹لش› جسد حیوان مرده؛ مردار: ◻︎ بر این زمین که تو بینی ملوکطبعانند / که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش (سعدی۲: ۴۶۳).۲. (صفت) پست؛ زبون.۳. (صفت) لاغر.۴. (صفت) هیچوپوچ.
-
قاذوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قاذورَة، جمع: قاذورات] [قدیمی] qāzure ۱. نجاست، از قبیل ادرار و مدفوع.۲. کار زشت.۳. گناه فاحش.۴. زنا.۵. پلیدی.۶. مردار.۷. کسی که بهسبب بدخویی با دیگران مراوده و آمیزش نداشته باشد.
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...