کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرحلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرحلَة، جمع: مراحل] [قدیمی] marhale ۱. جای فرود آمدن؛ منزل.۲. جای کوچ کردن.۳. مسافتی که مسافر در یک روز طی کند.
-
مرحله پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] marhalepa(e)ymā مرحلهپیماینده؛ طیکنندۀ مراحل.
-
مرحله دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] marhaledār پاسبان و نگهبان راهی که میان دو منزل باشد؛ راهدار.
-
جستوجو در متن
-
مراحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مرحلَة] marāhel = مرحله
-
سادسا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] sādesan بار ششم؛ در مرتبه یا مرحلۀ ششم.
-
رابعا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] rābe'an چهارم؛ آنچه در مرحله یا مرتبۀ چهارم باشد.
-
گاسترولا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: gastrula] (زیستشناسی) gāstrolā رویان در مرحلهای از رشد که فقط دو لایه سلول دارد.
-
شصتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شصتمین› šastom ویژگی کسی یا چیزی که در مرتبه یا مرحلۀ شصت باشد؛ شصتمی.
-
کرمینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kermine مرحلهای از رشد حشرات که شکل آنها مانند کرم است؛ لارو.
-
دیاستول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diastole] (پزشکی) diyāstol مرحلۀ انبساط عضلۀ قلب در یک چرخۀ ضربان.
-
پسربچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pesarbačče پسری که از مرحلۀ کودکی گذشته اما هنوز به حد بلوغ نرسیده.
-
خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xiyālbāf کسی که همواره در عالم خیال سِیر میکند و هر کاری را در عالم خیال انجام میدهد و به مرحلۀ عمل نمیرساند.
-
جنین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اجنَّة] (زیستشناسی) janin فرزند هر موجود مهرهداری که در رحم یا تخم قرار دارد و پس از رسیدن به مرحلۀ خاصی از تکوین از جای خود خارج میشود؛ رویان.
-
عملی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عمل) [عربی. فارسی] 'amali ۱. [مقابلِ نظری و علمی] آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد.۲. [عامیانه، مجاز] معتاد به مواد مخدر؛ تریاکی.