کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] morabbi تربیتکننده؛ پرورشدهنده؛ پرورنده.
-
جستوجو در متن
-
اتالیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'atāliq مربی؛ للـه؛ نگهبان؛ محافظ.
-
اتابک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اتابیگ› [قدیمی] 'atābak ۱. در دورۀ قاجار، وزیر بزرگ.۲. حاکم محلی.۳. مربی کودک، بهویژه مربی شاهزادگان.
-
للـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالا› [منسوخ] lale مردی که پرستار و مربی شاهزادگان و کودکان بزرگزادگان بوده است.
-
پروردگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parvard[e]gār ۱. از نامهای باریتعالی.۲. (صفت) [قدیمی] تربیتکننده؛ مربی.۳. (صفت) [قدیمی] پرورشدهنده؛ پرورنده.
-
فرهنگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فرهنگ) farhangi ۱. مربوط به فرهنگ.۲. (اسم، صفت نسبی) کسی که در آموزشوپرورش کار میکند؛ معلم؛ مربی.۳. (اسم، صفت نسبی) شخص بافرهنگ و باادب.
-
اکسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] 'eksir ۱. کیمیا؛ جوهری که تصور میشد میتواند ماهیت جسمی را تغییر دهد، مثلاً جیوه را نقره و مس را طلا کند.۲. [مجاز] معجون هرچیز بسیار مفید و کمیاب.۳. (تصوف) [مجاز] نظر مربی و مرشد کامل که ماهیت شخص را تغییر دهد.۴. (ت...