کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربوط به علم (محسنات) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شیمیایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شیمی) [فرانسوی. فارسی] šim[i]yāy(')i ۱. مربوط به علم شیمی.۲. آنچه از واکنشهای شیمیایی حاصل میشود: بمب شیمیایی.
-
الهیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الٰهیّات، جمعِ الٰهیَّة] 'elāhiy[y]āt ۱. علم شناخت خداوند و ادیان به ویژه ادیان آسمانی.۲. مسائل و مباحث مربوط به خدا.
-
لغوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به لغت) [عربی: لغویّ] loqavi ۱. مربوط به لغت.۲. (صفت نسبی، اسم) کسی که علم لغت میداند؛ لغتدان؛ زبانشناس.
-
ربانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رب) [عربی: ربّانیّ] rabbāni ۱. مربوط به رب؛ خدایی؛ اللهی.۲. عالم راسخ در علم دین؛ خداشناس؛ عابد؛ عارف.
-
نحوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نحو) [عربی: نحویّ] (زبانشناسی) nahvi ۱. مربوط به نحو: قواعد نحوی.۲. (اسم، صفت نسبی) کسی که علم نحو میداند.
-
آموزشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آموزش) 'āmuzeši ۱. مربوط به آموزش.۲. [قدیمی] طالب علم و دوستدار آموختن: ◻︎ بدو گفت دانا شود مرد پیر / که آموزشی باشد و یادگیر (فردوسی۲: ۲۴۶۰).
-
صرفی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صرف، اسم) [عربی. فارسی، جمع: صرفیّون و صرفیّین] sarfi عالم به علم صرف؛ کسی که علم صرف میداند.
-
علم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: علوم] 'elm ۱. دانستن؛ یقین کردن.۲. یقین.۳. (اسم) معرفت؛ دانش.〈 علم ازلی: علم الهی؛ علم غیب.〈 علم اسفل: [قدیمی] حکمتِ طبیعی.〈 علم اوسط: علم ریاضی.〈 علم بیان: [قدیمی] علمی که بهوسیلۀ آن میتوان فهمید کدام...
-
دانش گزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dānešgozin آنکه علم و دانش را برگزیند و روی به علم و فضل بیاورد؛ گزینندۀ دانش.
-
دانش گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dānešgostar آنکه علم و دانش را رواج دهد؛ کسی که از علم و دانش به همه بهره رساند؛ گسترانندۀ دانش.
-
جغرافیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] joqrāfiyā علم بررسی عوارض کرۀ زمین، اوضاع طبیعی و سیاسی کشورها، و چگونگی زندگی اقوام و ملل و سایر موجودات؛ جغرافی.〈 جغرافیای اقتصادی: شاخهای از علم جغرافیا، که به بررسی تولید، توزیع، و مصرف فراوردهها میپردازد.&la...
-
لاهوتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب، فارسی] lāhuti عالم به علم لاهوت.
-
زمین شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زمینشناسی) za(e)minšenās عالم به علم زمینشناسی.
-
جبری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جبر) [عربی. فارسی] jabri ۱. اجباری.۲. مربوط به علم جبر: معادلات جبری.۳. [مقابلِ قَدَری] (فلسفه) [قدیمی] کسی که معتقد به نظریۀ جبر باشد: سُنّی از تسبیح جبری بیخبر / جبری از تسبیح سُنّی بیاثر (مولوی: ۳۹۲).
-
دانش پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dānešpazir مایل و راغب به علم و فضل؛ دانشپذیرنده؛ پذیرندۀ علم و دانش: ◻︎ جهاندیده دانای روشنضمیر / چنین گفت کای شاه دانشپذیر (نظامی۶: ۱۰۶۴).