کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربوط به انسان گریزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مفوضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مفوَّضَة، مقابلِ جبریّه] mofavvaze فرقهای از مسلمانان که قائل به اختیار انسان بودند و اعتقاد داشتند خداوند آزادی و اختیار را به انسان تفویض کرده است؛ قدریّه.
-
اگزیستانسیالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: existentialisme] (فلسفه) 'egzistānsiyālism مکتبی که معتقد است وجود مادی انسان مقدم بر ماهیت یا جوهر روح او است و انسان میتواند به میل خود سرنوشتش را تعیین کند؛ اصالت وجود.
-
عقیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقیدَة، جمع: عقائد] ‹عقیدت› 'aqide ۱. دین؛ ایمان؛ مذهب.۲. رٲی.۳. آنچه انسان به آن اعتقاد دارد؛ باور.۴. آنچه انسان در دل و ضمیر خود نگه میدارد.
-
ب.ث.ژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: B.C.G] (پزشکی) beseže واکسنی که برای پیشگیری بیماری سل به انسان تزریق میشود.
-
تشنه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tišnak] ‹تش› tešne انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد.
-
شادی بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) šādibaxš ویژگی آنچه به انسان شادی و نشاط بدهد؛ بخشندۀ شادی.
-
معتقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mo'taqad آنچه انسان به آن عقیده دارد؛ عقیده؛ اعتقاد.
-
چندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: čandišn] čendeš حالتی که از دیدن چیزی ناخوشایند به انسان دست بدهد.
-
روان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ravānšenās عالِم به احوال و کیفیات روحی انسان؛ متخصص در روانشناسی.
-
رسخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rasx انتقال روح از جسم انسان به جسم گیاه یا جماد؛ تناسخ.
-
دواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹دوانیدن› davāndan ۱. به دویدن واداشتن؛ انسان یا حیوانی را وادار به دویدن کردن.۲. اسب را به تاختوتاز درآوردن.
-
خودکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خودکاره› xodkār ۱. ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام میدهد؛ اتوماتیک.۲. [مجاز] کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام میدهد.۳. (اسم) نوعی قلم استوانهایشکل حاوی جوهر غلیظ.
-
یاسین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یس] yāsin سیوششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه؛ یس؛ حبیب نجّار؛ قلب قرآن؛ ریحانةالقرآن؛ دافعة. Δ گفتهاند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفتهاند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان»...
-
انسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ensān ۱. (زیستشناسی) جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه میرود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است.۲. شخص؛ فرد.۳. (صفت) خوب و پایبند به اصول اخلاقی.۴. هفتادوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، ...
-
لقوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لقوَة] (پزشکی) laqve مرضی که در چهرۀ انسان پیدا میشود و لب و دهان یا فک به طرفی کج میشود.