کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربوط به اشفتگی اوضاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اصلاح طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی] (سیاسی) 'eslāhtalab خواهان تغییرات اساسی در امور کشور به منظور بهبود اوضاع؛ رفرمیست؛ طرفدار اصلاحات. = اصلاحات
-
بحرانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بحران) [عربی. فارسی] bohrāni ویژگی اوضاع و احوال آشفته در هر چیزی.
-
کان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kānšenās کسی که به اوضاع معادن و موادی که در آنها است آشنا باشد؛ معدنشناس.
-
خاورشناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xāvaršenās کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرقزمین است؛ شرقشناس؛ مستشرق.
-
مستشرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mostašreq کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است؛ خاورشناس.
-
شرق شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šarqšenās مستشرق؛ خاورشناس؛ کسی که دانا به اوضاع و احوال، زبانها، و آداب ملل مشرقزمین است.
-
ارتجاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ertejā' ۱. بازگشتن به حال اول؛ برگشتن.۲. [مجاز] ضدیت و مخالفت با تجدد جامعه و تمایل به اوضاع قدیمی.
-
تحول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahavvol ۱. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ منقلب شدن؛ دگرگون شدن.۲. دگرگون شدن اوضاع.۳. جابهجا شدن.
-
احکام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حُکم] 'ahkām ۱. آداب و رسوم.۲. قوانین؛ مقررات: ◻︎ ای دل برو مقلد احکام شرع باش / کز یمن آن به عالَم تحقیق وارسی (ابنیمین: ۵۲۰).۳. = حُکم〈 احکام نجوم: طریقهای از غیبگویی یا پیشبینی حوادث از روی اوضاع کواکب که آنها را در...
-
رآکسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: réaction] re'āksiyon ۱. واکنش؛ عکسالعمل.۲. (شیمی) تغییر حالت یک جسم در نتیجۀ تٲثیر جسم دیگر در آن.۳. (سیاسی) ارتجاع و تمایل به اوضاع کهنه و قدیم؛ مخالفت با تجدد.
-
جغرافیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] joqrāfiyā علم بررسی عوارض کرۀ زمین، اوضاع طبیعی و سیاسی کشورها، و چگونگی زندگی اقوام و ملل و سایر موجودات؛ جغرافی.〈 جغرافیای اقتصادی: شاخهای از علم جغرافیا، که به بررسی تولید، توزیع، و مصرف فراوردهها میپردازد.&la...
-
طلایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: طلائع] talāye ۱. [مجاز] اولین نشانهای که از هرچیز نمایان و جلوهگر میشود: ◻︎ نه روزش طلایه نه شب پاسبان / سیاه است همچون رمه بیشبان (فردوسی: ۶/۳۱۸)، ◻︎ واینک بیامدهست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایهٴ نوروز و نوبهار (منوچهر...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...