کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراقبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراقبَة] morāqebat ۱. نگهبانی کردن؛ زیر نظر قرار دادن.۲. دیدبانی؛ نگهبانی.۳. (تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق.
-
جستوجو در متن
-
مراقب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] morāqeb ۱. مراقبتکننده؛ نگهبان.۲. (تصوف) سالکی که در حال مراقبت است.
-
پاسداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pāsdāri نگهبانی؛ مراقبت.
-
شوهرداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šo[w]hardāri شوهر داشتن؛ از شوهر مواظبت و مراقبت کردن.
-
جنگلبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [سنسکریت. فارسی] jangalbān کسی که مٲمور محافظت و مراقبت جنگل باشد؛ نگهبان جنگل.
-
مرزدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) marzdār مٲمور نظامی که برای نگهبانی و مراقبت در سرحد مملکت گماشته میشود.
-
مواظب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movāzeb کسی که پیوسته به کاری یا امری رسیدگی و مراقبت کند؛ مراقب؛ نگهبان.
-
نظارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نظارة] ne(a)zārat عمل ناظر و مقام او؛ مراقبت در اجرای امری.
-
حفیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] hafiz ۱. نگهدارنده؛ نگهبان؛ مراقبتکننده.۲. از نامهای خداوند.
-
ستوربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹استوریان، ستوروان› [قدیمی] soturbān کسی که از اسب و خر و امثال آنها مراقبت میکند؛ میرآخور؛ چاروادار؛ رئیس اسطبل.
-
سرحددار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [فارسی. عربی. فارسی] sarhaddār مٲمور نظامی که برای نگاهبانی و مراقبت در مرز کشور گماشته میشود؛ مرزدار.
-
آسایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آسایشگه› 'āsāyešgāh ۱. جای آسایش؛ محل استراحت و خواب.۲. جایی که بیماران نیازمند به مراقبت دائم و طولانیمدت را نگهداری و معالجه کنند؛ ساناتوریوم.
-
پرستاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) parastāri ۱. شغل و عمل پرستار.۲. مراقبت کردن از شخصی که توانایی انجام کارهای روزمرۀ خود را ندارد.
-
پاسگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāsgāh ۱. محل پاس.۲. جای پاسبان.۳. (نظامی) مکانی برای کنترل تردد که زیر نظر و مراقبت مٲمور نظامی اداره میشود.